سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کانون فرهنگی مهدویت شهر صلوات دورود

حکمت های نهج البلاغه 190-380

حکمت 191
مشکلات دنیا
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: همانا انسان در دنیا تخته نشان تیرهاى مرگ، و ثروتى است دستخوش تاراج مصیبت‏ها: با هر جرعه نوشیدنى، گلو رفتنى، و در هر لقمه‏اى، گلوگیر شدنى است، و بنده نعمتى به دست نیاورد جز آن که نعمتى از دست بدهد، و روزى به عمرش افزوده نمى‏گردد جز با کم شدن روزى دیگر پس ما یاران مرگیم، و جان‏هاى ما هدف نابودى‏ها، پس چگونه به ماندن جاودانه امیدوار باشیم. در حالى که گذشت شب و روز بنایى را بالا نبرده جز آن که آن را ویران کرده، و به اطراف پراکند

                        
حکمت 192
پرهیز از زراندوزى
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم، آنچه را که بیش از نیاز خود فراهم کنى، براى دیگران اندوخته‏اى.
حکمت 193
راه به کار گرفتن قلب
(اخلاقى، علمى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: دل‏ها را روى آوردن و پشت کردنى است، پس دل‏ها را آنگاه به کار وادارید که خواهشى دارند و روى آوردنى، زیرا اگر دل را به اجبار به کارى وادارى کور مى‏گردد.
حکمت 194
ضرورت پرهیز از خشم و انتقام
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: چون خشم گیرم، کى آن را فرو نشانم در آن زمان که قدرت انتقام ندارم، که به من بگویند. «اگر صبر کنى بهتر است» یا آنگاه که قدرت انتقام دارم که به من بگویند: «اگر عفو کنى خوب است».
حکمت 195
پرهیز از بخل ورزى
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: (در سر راه از کنار مزبله‏اى عبور مى‏کرد.) این همان است که بخیلان به آن بخل مى‏ورزند (و در روایت دیگرى نقل شد که) این چیزى است که دیروز بر سر آن رقابت مى‏کردید
حکمت 196
عبرت آموزى از إتلاف اموال
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: مالى که نابودى آن تو را پند مى‏دهد، از دست نرفته است.
حکمت 197
روش درمان روح (روانشناسى بالینى)
(اخلاقى، علمى) و درود خدا بر او، فرمود: این دل‏ها همانند تن‏ها خسته مى‏شوند، براى نشاط آن به سخنان تازه حکیمانه روى بیاورید.
حکمت 198
ضرورت حکومت
(اعتقادى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: (وقتى شنید که خوارج مى‏گویند، حکومت فقط از آن خداست.) سخن حقّى است که از آن اراده باطل دارند.
حکمت 199
نکوهش اوباش (انسان‏هاى شرور)
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: (در تعریف جمع اوباش، فرمود) آنان چون گرد هم آیند پیروز شوند، و چون پراکنده شوند شناخته نگردند«». (و گفته شد که امام فرمود) آنان چون گرد هم آیند زیان رسانند، و چون پراکنده شوند سود دهند. (از امام پرسیدند: چون اوباش گرد هم آیند زیان رسانند را دانستیم، امّا چه سودى در پراکندگى آنان است، فرمود) صاحبان کسب و کار، و پیشه وران به کارهاى خود باز مى‏گردند، و مردم از تلاش آنان سود برند، بنّا به ساختن ساختمان، و بافنده به کارگاه بافندگى، و نانوا به نانوایى روى مى‏آورد.
حکمت 200
نکوهش انسان‏هاى شرور
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: (جنایتکارى را حضور امام آوردند، که جمعى اوباش همراه او بودند.) مبارک مباد، چهره‏هایى که جز به هنگام زشتى‏ها دیده نمى‏شوند
حکمت 201
امدادهاى الهى و حفظ انسان
(اعتقادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: با هر انسانى دو فرشته است که او را حفظ مى‏کنند، و چون تقدیر الهى فرا رسد، تنهایش مى‏گذارند، که همانا زمان عمر انسان، سپرى نگهدارنده است.

                        
حکمت 202
واقع نگرى در مسائل سیاسى
(سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: (طلحه و زبیر خدمت امام آمدند و گفتند با تو بیعت کردیم که ما در حکومت شریک تو باشیم، فرمود) نه هرگز بلکه شما در نیرو بخشیدن، و یارى خواستن شرکت دارید، و دو یاورید به هنگام ناتوانى و درماندگى در سختى‏ها.
حکمت 203
یاد مرگ و پرهیزکارى
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: اى مردم از خدایى بترسید که اگر سخنى گویید مى‏شنود، و اگر پنهان دارید مى‏داند، و براى مرگى آماده باشید، که اگر از آن فرار کنید شما را مى‏یابد، و اگر بر جاى خود بمانید شما را مى‏گیرد، و اگر فراموشش کنید شما را از یاد نبرد.
حکمت 204
بى‏توجّهى به سپاسگذارى مردم
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: ناسپاسى مردم تو را از کار نیکو باز ندارد، زیرا هستند کسانى، بى آن که از تو سودى برند تو را مى‏ستایند، چه بسا ستایش اندک آنان براى تو، سودمندتر از ناسپاسى ناسپاسان باشد. (و خداوند نیکوکاران را دوست دارد)
حکمت 205
گنجایش نامحدود ظرف علم
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: هر ظرفى با ریختن چیزى در آن پر مى‏شود جز ظرف دانش که هر چه در آن جاى دهى، وسعتش بیشتر مى‏شود.
حکمت 206
ره آورد حلم و بردبارى
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: نخستین پاداش بردبار از بردبارى‏اش آن که مردم در برابر نادان، پشتیبان او خواهند بود.
حکمت 207
ارزش همانند شدن با خوبان
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: اگر بردبار نیستى، خود را به بردبارى بنماى، زیرا اندک است کسى که خود را همانند مردمى کند و از جمله آنان به حساب نیاید.
حکمت 208
مراحل خودسازى
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که از خود حساب کشد، سود مى‏برد، و آن که از خود غفلت کند زیان مى‏بیند، و کسى که از خدا بترسد ایمن باشد، و کسى که عبرت آموزد آگاهى یابد، و آن که آگاهى یابد مى‏فهمد، و آن که بفهمد دانش آموخته است
حکمت 209
خبر از ظهور حضرت مهدى علیه السّلام
(اعتقادى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: دنیا پس از سرکشى، به ما روى مى‏کند، چونان شتر مادّه بد خو که به بچه خود مهربان گردد. (سپس این آیه را خواند) «و اراده کردیم که بر مستضعفین زمین، منّت گذارده آنان را امامان و وارثان حکومت‏ها گردانیم»
حکمت 210
الگوهاى پرهیزکارى
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: از خدا بترسید، ترسیدن انسان وارسته‏اى که دامن به کمر زده و خود را آماده کرده، و در بهره بردن از فرصت‏ها کوشیده،

                        
و هراسان در اطاعت خدا تلاش کرده، و در دنیاى زودگذر، و پایان زندگى و عاقبت کار، بدرستى اندیشیده است
حکمت 211
ارزش‏هاى اخلاقى
(اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: بخشندگى، نگاه‏دارنده آبروست، و شکیبایى دهان بن بى‏خردان، و عفو زکات پیروزى، و دورى کردن، کیفر خیانتکار، و مشورت چشم هدایت است. و آن کس که با رأى خود احساس بى‏نیازى کند به کام خطرها افتد، شکیبایى با مصیبت‏هاى شب و روز پیکار کند، و بى‏تابى، زمان را در نابودى انسان یارى دهد، و برترین بى‏نیازى ترک آرزوهاست، و چه بسا عقل که اسیر فرمانروایى هوس است، حفظ و به کار گیرى تجربه رمز پیروزى است، و دوستى نوعى خویشاوندى به دست آمده است، و به آن کس که به ستوه آمده و توان تحمّل ندارد اعتماد نکن.
حکمت 212
خودپسندى آفت عقل
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: خودپسندى یکى از حسودان عقل است.
حکمت 213
تحمّل مشکلات و خشنودى
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: چشم از سختى خوار و خاشاک و رنج‏ها فرو بند تا همواره خشنود باشى.
حکمت 214

نرمخویى و کامیابى
(اخلاقى، علمى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که درخت شخصیّت او نرم و بى‏عیب باشد، شاخ و برگش فراوان است.
حکمت 215
اختلاف آفت اندیشه
(اخلاقى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: اختلاف نابود کننده اندیشه است.
حکمت 216
قدرت و تجاوزکارى
(اخلاقى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که به نوایى رسید تجاوزکار شد.
حکمت 217
دگرگونى روزگار و شناخت انسان‏ها
(اخلاقى، علمى) و درود خدا بر او، فرمود: در دگرگونى روزگار، گوهر شخصیّت مردان شناخته مى‏شود«».
حکمت 218
حسادت آفت دوستى
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: حسادت بر دوست، از آفات دوستى است.
حکمت 219
آرزوها آفت اندیشه
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: قربانگاه اندیشه‏ها، زیر برق آرزوهاست.
حکمت 220
عدالت در قضاوت
(اخلاقى، قضایى) و درود خدا بر او، فرمود: داورى با گمان بر افراد مورد اطمینان، دور از عدالت است.
حکمت 221
آینده دردناک ستمکاران
(اخلاقى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: بدترین توشه براى قیامت، ستم بر بندگان است.
حکمت 222
بى‏توجّهى به بدى بدکاران
(اخلاقى، اجتماعى)

                         677
و درود خدا بر او، فرمود: خود را به بى‏خبرى نمایاندن از بهترین کارهاى بزرگواران است.
حکمت 223
حیاء و عیب پوشى
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: آن کس که لباس حیاء بپوشد، کسى عیب او را نبیند.
حکمت 224
برخى از ارزش‏هاى اخلاقى
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: با سکوت بسیار، وقار انسان بیشتر شود، و با انصاف بودن، دوستان را فراوان کند، و با بخشش، قدر و منزلت انسان بالا رود، و با فروتنى، نعمت کامل شود، و با پرداخت هزینه‏ها، بزرگى و سرورى ثابت گردد، و روش عادلانه، مخالفان را درهم شکند، و با شکیبایى در برابر بى‏خرد، یاران انسان زیاد گردند.
حکمت 225
حسادت و بیمارى
(اخلاقى، بهداشتى) و درود خدا بر او، فرمود: شگفتا که حسودان از سلامتى خود غافل مانده‏اند
حکمت 226
طمع‏ورزى و خوارى
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: طمعکارى همواره زبون و خوار است.
حکمت 227
ارکان ایمان
(اعتقادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: (از ایمان پرسیدند). ایمان، بر شناخت با قلب، اقرار با زبان، و عمل با اعضاء و جوارح استوار است.
حکمت 228
ارزش‏ها و ضدّ ارزش‏ها
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که از دنیا اندوهناک مى‏باشد، از قضاء الهى خشمناک است، و آن کس که از مصیبت وارد شده شکوه کند از خدا شکایت کرده، و کسى که نزد توانگرى رفته و به خاطر سرمایه‏اش برابر او فروتنى کند، دو سوّم دین خود را از دست داده است و آن کس که قرآن بخواند و وارد آتش جهنّم شود حتما از کسانى است که آیات الهى را بازیچه قرار داده است، و آن کس که قلب او با دنیا پرستى پیوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشکل است، اندوهى رها نشدنى، حرصى جدا نشدنى، و آرزویى نایافتنى.
حکمت 229
ارزش قناعت و خوش خلقى
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: آدمى را قناعت براى دولتمندى، و خوش خلقى براى فراوانى نعمت‏ها کافى است. (از امام سؤال شد تفسیر آیه، فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً چیست فرمود) آن زندگى با قناعت است«».
حکمت 230
راه به دست آوردن روزى
(اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: با آن کس که روزى به او روى آورده شراکت کنید، که او توانگرى را

                        
سزاوارتر، و روى آمدن روزگار خوش را شایسته‏تر است.
حکمت 231
تعریف عدل و إحسان
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: در تفسیر آیه 90 سوره نحل «خدا به عدل و احسان فرمان مى‏دهد» فرمود) عدل، همان انصاف، و احسان، همان بخشش است.
حکمت 232
ره آورد إنفاق
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: آن کس که با دست کوتاه ببخشد، از دستى بلند پاداش گیرد.
مى‏گویم: (معنى سخن این است که آنچه انسان از اموال خود در راه خیر و نیکى انفاق مى‏کند، هر چند کم باشد، خداوند پاداش او را بسیار مى‏دهد، و منظور از «دو دست» در اینجا دو نعمت است، که امام علیه السّلام بین نعمت پروردگار، و نعمت از ناحیه انسان، را با کوتاهى و بلندى فرق گذاشته است که نعمت و بخشش از ناحیه بنده را کوتاه، و از ناحیه خداوند را بلند قرار داده است، بدان جهت که نعمت خدا همیشگى و چند برابر نعمت مخلوق است، چرا که نعمت خداوند اصل و اساس تمام نعمتها است، بنا بر این تمام نعمتها به نعمتهاى خدا باز مى‏گردد، و از آن سرچشمه مى‏گیرد).
حکمت 233
پرهیز از آغازگرى در مبارزه
(اخلاق اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: (به فرزندش امام مجتبى علیه السّلام فرمود) کسى را به پیکار دعوت نکن، اما اگر تو را به نبرد خواندند بپذیر، زیرا آغازگر پیکار تجاوزکار، و تجاوزکار شکست خورده است.
حکمت 234
تفاوت اخلاقى مردان و زنان
(اخلاقى، علمى) و درود خدا بر او، فرمود: برخى از نیکوترین خلق و خوى زنان، زشت‏ترین اخلاق مردان است، مانند، تکبّر، ترس، بخل، هر گاه زنى متکبّر باشد، بیگانه را به حریم خود راه نمى‏دهد، و اگر بخیل باشد اموال خود و شوهرش را حفظ مى‏کند، و چون ترسان باشد از هر چیزى که به آبروى او زیان رساند فاصله مى‏گیرد.«»
حکمت 235
نشانه خردمندى
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: (به امام گفتند، عاقل را به ما بشناسان، پاسخ داد:) خردمند آن است که هر چیزى را در جاى خود مى‏نهد. (گفتند پس جاهل را تعریف کن فرمود) با معرّفى خردمند، جاهل را نیز شناساندم.
(یعنى جاهل کسى که هر چیزى را در جاى خود نمى‏گذارد، بنا بر این با ترک معرّفى مجدّد، جاهل را شناساند)
حکمت 236
زشتى دنیاى حرام
(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: به خدا سوگند این دنیاى شما که به انواع حرام آلوده است، در دیده من از استخوان خوکى که در دست بیمارى جذامى باشد، پست‏تر است
حکمت 237
اقسام عبادت
(عبادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: گروهى خدا را به امید بخشش پرستش کردند، که این پرستش بازرگانان است، و گروهى او را از روى ترس عبادت کردند که این عبادت بردگان است، و گروهى خدا را از روى سپاسگزارى پرستیدند و این پرستش آزادگان است.
حکمت 238
مشکلات تشکیل خانواده
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: زن و زندگى، همه‏اش زحمت و دردسر است و زحمت بارتر اینکه چاره‏اى جز بودن با او نیست«».

                        
حکمت 239
زشتى سستى و سخن چینى
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: هر کس تن به سستى دهد، حقوق را پایمال کند، و هر کس سخن چین را پیروى کند دوستى را به نابودى کشاند.
حکمت 240
غصب و ویرانى
(اقتصادى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: سنگ غصبى در بناى خانه، مایه ویران شدن آن است.
(این سخن از رسول خدا نقل شده است، و اینکه سخن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و على علیه السّلام شبیه یکدیگرند جاى شگفتى نیست براى اینکه هر دو از یک جا سر چشمه گرفته و در دو ظرف ریخته شده است).
حکمت 241
آینده دردناک ستمکاران
(سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: روزى که ستمدیده از ستمکار انتقام کشد، سخت‏تر از روزى است که ستمکار بر او ستم روا مى‏داشت.
حکمت 242
ارزش ترس از خداوند
(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: از خدا بترس هر چند اندک، و میان خود و خدا پرده‏اى قرار ده هر چند نازک
حکمت 243
روش صحیح پاسخگویى
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: هرگاه پاسخ‏ها همانند و زیاد شد، پاسخ درست پنهان گردد.
حکمت 244
مسؤولیّت نعمت‏هاى الهى
(اعتقادى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: خدا را در هر نعمتى حقّى است، هر کس آن را بپردازد، فزونى یابد، و آن کس که نپردازد و کوتاهى کند، در خطر نابودى قرار گیرد.
حکمت 245
کاستى قدرت و کنترل شهوت
(اخلاقى، علمى) و درود خدا بر او، فرمود: هنگامى که توانایى فزونى یابد، شهوت کاستى گیرد.
حکمت 246
هشدار از پشت کردن نعمت‏ها
(معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: از فرار نعمت‏ها بپرهیزید، زیرا هر گریخته‏اى باز نمى‏گردد.
حکمت 247
ره‏آورد سخاوت

اقتصادى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: بخشش بیش از خویشاوندى محبّت آورد.
حکمت 248
تقویت خوشبینى‏ها
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: چون کسى به تو گمان نیک برد، خوشبینى او را تصدیق کن.
حکمت 249
بهترین عمل‏ها
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: بهترین کارها آن است که با ناخشنودى در انجام آن بکوشى.
حکمت 250
خداشناسى در حوادث روزگار
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: خدا را از سست شدن اراده‏هاى قوى، گشوده شدن گره‏هاى دشوار، و درهم شکسته شدن تصمیم‏ها، شناختم
کمت 251
تلخى‏هاى و شیرینى‏هاى دنیا و آخرت
(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: تلخکامى دنیا، شیرینى آخرت، و شیرینى دنیاى حرام، تلخى آخرت است.
حکمت 252
فلسفه احکام الهى
(اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى)
                         683
و درود خدا بر او، فرمود: خدا «ایمان» را براى پاکسازى دل از شرک، و «نماز» را براى پاک بودن از کبر و خودپسندى، و «زکات» را عامل فزونى روزى، و «روزه» را براى آزمودن اخلاص بندگان، و «حج» را براى نزدیکى و همبستگى مسلمانان، و «جهاد» را براى عزّت اسلام، و «امر به معروف» را براى اصلاح توده‏هاى ناآگاه، و «نهى از منکر» را براى بازداشتن بى‏خردان از زشتى‏ها، «صله رحم» را براى فراوانى خویشاوندان، و «قصاص» را براى پاسدارى از خون‏ها، و اجراى «حدود» را براى بزرگداشت محرّمات الهى، و ترک «مى‏گسارى» را براى سلامت عقل، و دورى از «دزدى» را براى تحقّق عفّت، و ترک «زنا» را براى سلامت نسل آدمى، و ترک «لواط» را براى فزونى فرزندان، و «گواهى دادن» را براى به دست آوردن حقوق انکار شده، و ترک «دروغ» را براى حرمت نگهداشتن راستى، و «سلام» کردن را براى امنیّت از ترس‏ها، و «امامت» را براى سازمان یافتن امور امّت، و «فرمانبردارى از امام» را براى بزرگداشت مقام رهبرى، واجب کرد.
حکمت 253
روش سوگند دادن ستمکار
(سیاسى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: آنگاه که خواستید ستمکارى را سوگند دهید از او بخواهید که بگوید (از جنبش و نیروى الهى بیزار است» زیرا اگر به دروغ سوگند خورد، پس از بیزارى، در کیفر او شتاب شود، امّا اگر در سوگند خود بگوید «به خدایى که جز او خدایى نیست» در کیفرش شتاب نگردد، چه او خدا را به یگانگى یاد کرد.
حکمت 254
تلاش در انفاقهاى اقتصادى
(اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم خودت وصىّ مال خویش باش، امروز به گونه‏اى عمل کن که دوست دارى پس از مرگت عمل کنند.
حکمت 255
تندخویى و جنون
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: تندخویى بى‏مورد نوعى دیوانگى است، زیرا که تندخو پشیمان مى‏شود، و اگر پشیمان نشد پس دیوانگى او پایدار است.
حکمت 256
حسادت و بیمارى
(اخلاقى، بهداشتى) و درود خدا بر او، فرمود: سلامت تن در دورى از حسادت است.
حکمت 257
راه شاد کردن دیگران (اخلاق خانواده)
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: اى کمیل خانواده‏ات را فرمان ده که روزها در به دست آوردن بزرگوارى، و شب‏ها در رفع نیاز خفتگان بکوشند. سوگند به خدایى که تمام صداها را مى‏شنود، هر کس دلى را شاد کند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازند.
حکمت 258
صدقه و توانگرى
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه تهیدست شدید با صدقه دادن، با خدا تجارت کنید.
حکمت 259
شناخت جایگاه وفادارى
(اخلاقى اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: وفادارى با خیانتکاران نزد خدا نوعى خیانت، و خیانت به خیانتکاران نزد خدا وفادارى است.

                        
حکمت 260
پرهیز از مهلت دادن‏هاى خدا
(اعتقادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: بسا احسان پیاپى خدا، گناهکار را گرفتار کند و پرده‏پوشى خدا او را مغرور سازد، و با ستایش مردم فریب خورد، و خدا هیچ کس را همانند مهلت دادن، مورد آزمایش قرار نداد.
مى‏گویم: (این سخن امام علیه السّلام در کلمات گذشته آمده بود، امّا چون در اینجا عبارات زیبا و مفیدى اضافه بر گذشته وجود داشت آن را نقل کردم).

                        
بخش حکمت‏هاى شگفتى‏آور از سخنان امیر المؤمنین علیه السّلام
(در این فصل برخى از سخنان برگزیده شگفتى‏آور امام را مى‏آوریم که احتیاج به تفسیر و تحلیل دارد).
1-  روایتى از امام
اشاره به ظهور امام زمان علیه السّلام
چون آنگونه شود، پیشواى دین«» قیام کند، پس مسلمانان پیرامون او چونان ابر پاییزى گرد آیند.
(«یعسوب» یعنى بزرگ مسلمانان، و «قزع» یعنى ابرهاى پاییزى)
2-  روایتى دیگر از امام
سخنورى
این سخنران، زبردست ماهرى است«».
(«شحشح» یعنى مهارت دارد، به کسى که خوب حرف مى‏زند یا خوب راه مى‏رود گویند، ولى در موارد دیگر «شحشح» یعنى فردى بخیل)
3-  روایتى دیگر از امام
پرهیز از دشمنى کردن
دشمنى، رنج‏ها و سختى‏هایى هلاک کننده دارد.
(«قحم» یعنى مهلکه‏ها، زیرا دشمنى آنان را به هلاکت مى‏رساند، و به معنى سختى‏ها نیز آمده که مى‏گویند «قحمة الاعراب»، یعنى روزگار سختى و گرسنگى عرب‏ها به گونه‏اى که اموالشان تمام مى‏شود، و معنى «تقحّم» همین است که مى‏گویند خشکسالى روستاییان را به سرزمین‏هاى سبز و آباد کشانده است).
4-  روایتى دیگر از امام
سرپرستى زنان
چون زنان بالغ شوند، خویشاوندان پدرى براى سرپرستى آنان سزاوارترند.
منظور از «نصّ» آخرین درجه هر چیز است، مانند «نصّ» در سیر، که به معنى آخرین مرحله توانایى مرکب است، هنگامى که مى‏گوییم، «نصصت الرّجل عن الآمر» آنقدر سؤال از کسى بشود که آنچه مى‏داند بیان کند، بنا بر این «نصّ الحقاق» بمعنى رسیدن به مرحله بلوغ است که پایان دوره کودکى است، این جمله از فصیح‏ترین کنایات و شگفت آورترین آنها است، منظور امام این است، هنگامى که زنان باین مرحله برسند «عصبه»: مردان خویشاوند پدرى که محرم آنان هستند، مانند برادر، و عمو، به حمایت آنها سزاوارتر از مادرند، و هم چنین در انتخاب همسر براى آنها، و منظور از حقاق مخالفت و درگیرى مادر، با عصبه، در مورد این زن است، به طورى که هر کدام به دیگرى مى‏گوید: من از تو احقّ هستم، گفته مى‏شود:

 
«حاققته حقاقا» بمعنى رشد عقلى است، یعنى به مرحله‏اى برسد که حقوق و احکام در باره او اجرا شود، اما آن کس که نصّ الحقائق نقل کرده منظورش از حقایق، جمع «حقیقت» است. این بود معنایى که «ابو عبید قاسم بن سلام»«» براى این جمله کرده است، اما نظر من این است که منظور از «نصّ الحقاق» این است که زن به مرحله‏اى برسد که جائز باشد تزویج کند، و اختیاردار حقوق خود شود، این در حقیقت تشبیه به «حقاق» در شتر است چرا که «حقاق» جمع حقّه و «حق» است به معنى شترى که سه سالش تمام و آماده بهره‏بردارى است. «حقائق» نیز جمع حقّه است، بنا بر این هر دو تعبیر به یک معنى باز مى‏گردد، هر چند معنى دوم به روش عرب شبیه‏تر است.
5-  روایتى دیگر از امام
تأثیر ایمان در روح
ایمان نقطه‏اى نورانى در قلب پدید آورد که هر چه ایمان رشد کند آن نیز فزونى یابد.
(لمظة نقطه سیاه یا سفید است، مى‏گویند فرس المظ، یعنى اسبى که در لب او نقطه سپیدى باشد)
6-  روایتى دیگر از امام
ضرورت پرداخت زکات
هر گاه انسان طلبى دارد که نمى‏داند وصول مى‏شود یا نه، پس از دریافت آن واجب است زکات آن را براى سالى که گذشته، بپردازد.
مى‏گویم: (بنا بر این «دین ظنون» آن است که طلب کار نمى‏داند آیا مى‏تواند از بدهکار وصول کند یا نه گویا طلب کار در حال ظنّ و گمان است، گاهى امید دارد که بتواند آن را بستاند، و گاهى امید دارد که بتواند آن را بستاند، و گاهى نه، این از فصیح‏ترین سخنان است، همچنین هر کارى که طالب آن هستى و نمى‏دانى در چه موضعى نسبت به آن خواهى بود، آن را «ظنون» گویند. و گفته اعشى شاعر عرب از همین باب است، آنجا که مى‏گوید: «چاهى که معلوم نیست آب دارد یا نه، و از محلى که باران گیر باشد دور است، نمى‏شود آن را همچون فرات، که پر از آب است، و کشتى و شناگر ماهر را از پا در مى‏آورد، قرار داد» «جدّ» چاه قدیمى بیابانى را گویند، و ظنون آن است که معلوم نیست آب دارد یا نه).
7-  روایتى دیگر از امام
(وقتى لشکرى را در راه جنگ مشایعت مى‏کرد فرمود)
اخلاق نظامى
تا مى‏توانید از زنان دورى کنید
مى گویم: (معنى این سخن آن که از یاد زنان و توجّه دل به آنها در هنگام جنگ، اعراض کنید، و از نزدیکى با آنان امتناع ورزید، چه اینکه این کار بازوان حمیّت را سست، و در تصمیم شما خلل ایجاد مى‏نماید، و از حرکت سریع، و کوشش در جنگ باز مى‏دارد، هر کس که از چیزى امتناع ورزد گفته مى‏شود «عذب عنه» و «عازب» و «عذوب» به معنى کسى است که از خوردن و آشامیدن امتناع مى‏ورزد).
8-  روایتى دیگر از امام
امید به پیروزى
مسلمان چونان تیراندازى ماهرى است که انتظار دارد، در همان نخستین تیراندازى پیروز گردد.

                        
مى‏گویم: (یاسرون، کسانى هستند که با تیرها بر سر شترى مسابقه مى‏دهند، و فالج، یعنى چیره دست پیروز، مى‏گویند. قد فلج علیهم و فلجهم. یعنى بر آنان پیروز شدند، و آنان را مغلوب کردند، و راجز«» مى‏گوید: چیره دستى را دیدم که پیروز شد.)
9-  روایتى دیگر از امام
جهاد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم
هر گاه آتش جنگ شعله مى‏کشید، ما به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پناه مى‏بردیم، که در آن لحظه کسى از ما همانند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به دشمن نزدیک‏تر نبود.
(وقتى ترس از دشمن بزرگ مى‏نمود، و جنگ به گونه‏اى مى‏شد که گویا جنگجویان را مى‏خواهد در کام خود فرو برد، مسلمانان به پیامبر پناهنده مى‏شدند، تا رسول خدا شخصا به نبرد پردازد، و خداوند به وسیله او نصرت و پیروزى را بر آنان نازل فرماید، و در سایه آن حضرت ایمن گردند، اما جمله
«اذا احمرّ البأس»
کنایه از شدّت کارزار است. در این باره سخنان متعدّدى گفته شده که بهترین آنها اینکه امام داغى جنگ را به شعله‏هاى سوزان آتش تشبیه کرده است، و از چیزهایى که این نظر را تقویت مى‏کند، سخن پیامبر در جنگ حنین است، هنگامى که نبرد سخت شد و شمشیر زدن مردم را در جنگ «هوازن» مشاهده کرد فرمود:
«الآن حمى الوطیس»
اکنون تنور جنگ داغ شد، «وطیس» تنور آتش است، بنا بر این رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم داغى و گرمى جنگ را به افروختگى و شدّت شعله‏ورى آتش تشبیه فرموده است).

                        
ادامه حکمت‏ها
حکمت 261
مظلومیّت امام على علیه السّلام
(سیاسى، تاریخى) و درود خدا بر او، فرمود: (آن هنگام که تهاجم یاران معاویه به شهر انبار، و غارت کردن آن را شنید، تنها و پیاده به طرف پادگان نظامى کوفه «نخیله»«» حرکت کرد، مردم خود را به او رسانده، گفتند اى امیر مؤمنان ما آنان را کفایت مى‏کنیم، فرمود) شما از انجام کار خود درمانده‏اید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏کنید اگر رعایاى پیش از من از ستم حاکمان مى‏نالیدند، امروز من از رعیّت خود مى‏نالم، گویى من پیرو، و آنان حکمرانند، یا من محکوم و آنان فرمانروایانند. وقتى سخن امام در یک سخنرانى طولانى که برخى از آن را در ضمن خطبه‏هاى گذشته آوردیم، به اینجا رسید. (دو نفر از یاران جلو آمدند و یکى گفت: من جز خود و برادرم را در اختیار ندارم، اى امیر المؤمنان فرمان ده تا هر چه خواهى انجام دهم، امام فرمود) شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا
حکومت 262
مشکل حقّ ناشناسى
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (حارث بن حوت«» نزد امام آمد و گفت: آیا چنین پندارى که من اصحاب جمل را گمراه مى‏دانم چنین نیست، امام فرمود) اى حارث تو زیر پاى خود را دیدى، امّا به پیرامونت نگاه نکردى، پس سرگردان شدى، تو حق را نشناختى تا بدانى که اهل حق چه کسانى مى‏باشند و باطل را نیز نشناختى تا باطل گرایان را بدانى. (حارث گفت: من و سعد بن مالک،«» و عبد اللّه بن عمر، از جنگ کنار مى‏رویم، امام فرمود) همانا سعد و عبد اللّه بن عمر، نه حق را یارى کردند، و نه باطل را خوار ساختند.
حکمت 263
مشکل هم نشینى با قدرتمندان
(سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: همنشین پادشاه، شیر سوارى را ماند که دیگران حسرت منزلت او را دارند، ولى خود مى‏داند که در جاى خطرناکى قرار گرفته است.
حکمت 264
نیکى به بازماندگان دیگران
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: به بازماندگان دیگران نیکى کنید، تا حرمت بازماندگان شما را نگاه‏دارند.
حکمت 265
گفتار حکیمان و درمان
(علمى، درمانى) و درود خدا بر او، فرمود: گفتار حکیمان اگر درست باشد درمان«»، و اگر نادرست، درد جان است.
حکمت 266
روش صحیح پاسخ دادن
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى از امام پرسید که ایمان را تعریف کن) فردا نزد من بیا تا در جمع مردم پاسخ گویم، که اگر تو گفتارم را فراموش کنى دیگرى آن را در خاطرش سپارد، زیرا گفتار چونان شکار رمنده است، یکى آن را به دست آورد، و دیگرى آن را از دست مى‏دهد.
(پاسخ امام در حکمت 31 آمد که آن را نقل کردیم که ایمان را بر چهار شعبه تقسیم کرد)
حکمت 267
پرهیز از حرص ورزى در کسب روزى
(اعتقادى، معنوى)

                        
و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم اندوه روز نیامده را بر امروزت میفزا، زیرا اگر روز نرسیده، از عمر تو باشد خدا روزى تو را خواهد رساند.
حکمت 268
اعتدال در دوستى‏ها و دشمنى‏ها
(اخلاق اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: در دوستى با دوست مدارا کن، شاید روزى دشمن تو گردد، و در دشمنى با دشمن نیز مدارا کن، زیرا شاید روزى دوست تو گردد.
حکمت 269
روش برخورد با دنیا
(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: مردم در دنیا دو دسته‏اند، یکى آن کس که در دنیا براى دنیا کار کرد، و دنیا او را از آخرتش بازداشت، بر بازماندگان خویش از تهیدستى هراسان، و از تهیدستى خویش در امان است، پس زندگانى خود را در راه سود دیگران از دست مى‏دهد. و دیگرى آن که در دنیا براى آخرت کار مى‏کند، و نعمت‏هاى دنیا نیز بدون تلاش به او روى مى‏آورد، پس بهره هر دو جهان را چشیده، و مالک هر دو جهان مى‏گردد، و با آبرومندى در پیشگاه خدا صبح مى‏کند، و حاجتى را از خدا درخواست نمى‏کند جز آن که روا مى‏گردد.
حکمت 270
ضرورت حفظ اموال کعبه
(تاریخى، فقهى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: (در زمان حکومت عمر، نسبت به فراوانى زیور و زینت‏هاى کعبه صحبت شد، گروهى گفتند آنها را براى لشکر اسلام مصرف کن، کعبه زر و زینت نمى‏خواهد، وقتى از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسیدند، فرمود) همانا قرآن بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم هنگامى نازل گردید که اموال چهار قسم بود، اموال مسلمانان، که آن را بر أساس سهم هر یک از وارثان، تقسیم کرد، و غنیمت جنگى که آن را به نیازمندانش رساند، و خمس، که خدا جایگاه مصرف آن را تعیین فرمود، و صدقات، که خداوند راه‏هاى بخشش آن را مشخّص فرمود. و زیور آلات و زینت کعبه از اموالى بودند که خدا آن را به حال خود گذاشت، نه از روى فراموشى آن را ترک کرد، و نه از چشم خدا پنهان بود، تو نیز آن را به حال خود واگذار چنانکه خدا و پیامبرش آن را بحال خود واگذاشتند. (عمر گفت: اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم، و متعرّض زیور آلات کعبه نشد)